کامل ترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های خودمونی مردم ایران قسمت هشتم

برگزیده

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

 

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

ژله-لرزانک

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

جِر خوردن-پاره شدن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

 

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

روان کردن-از بر کردن

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

داو-نوبت بازی

 

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

 
افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

خر و پف-نگا. خرناس

آبِ دندان-حریف ساده

رُک زده-زل زده-خیره شده

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

درآمد-عایدی

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

 
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

راه راه-دارای خطوط موازی

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

 

پر و پخش-پراکنده

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

چشم انداختن-نگاه کردن

چهار چوب-محدوده-قاب

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

چار نعل-به سرعت-به تاخت

آتشِ بسته-طلا

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

جانور-کرم شکم و معده
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

چار راه-محل تقاطع دو راه

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

 
انگشت‌شمار(کم، معدود)

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

به هم زدن-قطع رابطه کردن

جلز-نگا. جز
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

 

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

ازدست‌رفته(عاشق)

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

خانم-زن بدکاره-هرزه

آدم-نوکر

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

بازرسی-بررسی و کنترل

پشتی-بالش-حمایت

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

چِککی-فوری-به سرعت

خواب و خوراک-خورد و خواب

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

تک و دو-دوندگی-درماندگی

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

خود را بستن-پول دار شدن

 

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

تیار-درست و آماده

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

دک و دنده-بالا تنه

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

دام پزشک-پزشک حیوانات

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

 
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
حساب کشیدن-حساب خواستن

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

داو-نوبت بازی

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

حق گرفتن-نگا. حق بردن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

جاده کشیدن-راه درست کردن

دست و پا-توانایی-عُرضه

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

 

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

آمده-شوخی و لطیفه

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

پَتی-لخت-برهنه

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

 
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

 

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

 

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

دل گُنده-سهل انگار

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

ریزه میزه-ریزه پیزه

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

برچسب زدن-تهمت زدن
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

زمین گذاشتن سر-مردن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

 

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

دان-دانه-چینه

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

چپه-کجی به یک سمت

تیر در کردن-تیراندازی کردن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

آکِله(جذام، زن سلیطه)

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

رو انداز-لحاف

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

 

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
آلکلی-معتاد به الکل

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

تَخم-مهمل تَخم

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

خش افتادن-خراش افتادن

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

دسته-ساعت دوازده

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

پا خوردن-فریب خوردن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

 

چلو صاف کن-آبکش

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

درشت-حرف زشت-دشنام

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

خبر گرفتن-پرسیدن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

آب و رنگ-طراوت و شادابی

تک و دو-دوندگی-درماندگی

بازار کوفه- بازار شام

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

چپیدن-به زور جا گرفتن

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

 

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

خستگی در کردن-استراحت کردن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

دو زاری-سکه ی دو ریالی

 

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

جهود ی-هودی-مقتصد

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

بسیار دلواپس و نگران بودن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

 
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

بند آوردن-متوقف کردن

یکی دیگر از مطالب سایت :   سینک گرانیتی یا سینک استیل ؟

چنبره زدن-حلقه زدن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

زبان نفهم-کودن-بی شعور

 

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

راست رو-رو به رو-مقابل

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

 
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

خال مَخال-خال خال

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

پاره آجر-شکسته ی آجر

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

حمله-بیماری غش-صرع

خش و خش-نگا. خش خش

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

 

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

تِر زدن-خراب کردن کار

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

تار و مار-متفرق-پراکنده

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

بند کردن-محکم کردن

دل قرصی-اطمینان
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

چهره کردن-نگا. چهره شدن

اختر شمردن-شب‌بیداری

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

دُنگ-سهم-حصه

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

خدا کند-ای کاش

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

بامبول-حقه-کلک

ریشو-دارای ریش بلند

 
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

پُف-فوت-ورم-آماس

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

خواری و زاری-پریشان حالی

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

جِر-اوقات تلخی-لج

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

حاضر و آماده-آماده

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

خودی-آشنا

ددر رفتن-بیرون رفتن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

چوغ-چوب
زرد گوش-بی رگ-ترسو

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

چرکو-آدم کثیف

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

کسی را اذیت و آزار کردن

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

پر و بال-امکان-فرصت

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

زبر-خشن-غیر لطیف

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

تخم جن-حرام زاده

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

روغنی-آلوده به روغن

باربند-جای نهادن و بستن بار

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

دزد و حیز-نادرست و مکار

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

خواربار-ارزاق-خوراک

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

خاطر خواه-عاشق-دل باخته
تریاکی-معتاد به تریاک

چاچول باز-حقه باز-شیاد

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

خلق الله-مردم

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

 
چل ستون-شبستان مسجد

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

تار و مار-متفرق-پراکنده

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

پیر شَوی-عمرت دراز باد
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

بی قواره-بد شکل

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

 
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

 

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

 

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

الحق-به‌راستی-حقیقتن

زهره کردن-بسیار ترساندن

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

زیر چاق-حاضر-آماده

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
 

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

البرز(بلندقامت، دلیر)

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

 
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

 

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
چش شده ؟-او را چه شده است ؟

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

 

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

زور-اجبار-الزام

اختر شمردن(شب‌بیداری)

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

حمله کردن-یورش بردن

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

خندق بلا-شکم

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

دهنه سرخود-بی بند و بار

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

خداحافظی کردن-به درود گفتن

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

 

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

چرمی-از جنس چرم

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

 
اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

پیشنهاد-طرح

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

دود-دخانیات-مواد مخدر

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

د ِ-حرفی برای بیان مداومت
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

روغن داغ-روغن گداخته
دست کم-حداقل

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

بیخ خِر-بیخ گلو

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

زیر سری-بالش-متکا

زهره کردن-بسیار ترساندن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

 

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

ته نشین شدن-رسوب کردن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

پشت بام-سقف بیرونی بام

دایی قزی-دختر دایی