منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 149

برگزیده

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

چو-شایعه

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

تب و تاب-سوز و گداز

تو در تو- تو به تو
زیاده روی-افراط-اسراف

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

آبِ دندان-حریف ساده

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

بیا بیا- برو برو

پکاندن-ترکاندن

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

 

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

خنگ-نادان-ابله-کودن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

خبره-ماهر-استاد

خیط کردن-نگا. خیت کردن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

چس خور-آدم خسیس-بخیل

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

پا بَد-بد قدم

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

ابوقراضه-ابوطیاره

 

پِی-دنبال

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

 

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

حالی کردن-فهماندن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

چار نعل-به سرعت-به تاخت

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

چهار چوب-محدوده-قاب

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

پیشت-آوازی برای راندن گربه

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

 

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

دست نماز-وضو
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

خرکار-پرکار

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

تریاکی-معتاد به تریاک

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

پا-حریف

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

چای صافی-نگا. چای صاف کن

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
ته ریش-ریش اندک
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

حشل-خطر

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

اله و بله-چنین و چنان

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

 

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

باربند-جای نهادن و بستن بار

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

راست شدن-رو به راه شدن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

 

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

جوراجور-دارای انواع گوناگون

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

زیر گرفتن-زیر کردن

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

دیر کردن-تاخیر کردن

زار-نا به سامان-خراب-بد

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

جیش-ادرار در زبان کودکان

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

داوطلب-خواستار-نامزد

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

 

بچه افتادن-سقط شدن جنین

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

پَس-ناجور-خراب
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

پا به رکاب-آماده ی رفتن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

ریختن مو-سخت وحشت کردن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

داش-لوطی-مشدی

از جنس چیزی بودن

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

 
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

بَزک-آرایش-چسان فسان

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

 

چِخه-نگا. چِخ

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

 

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

بی رگ-بی غیرت-بی حس

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

خال به خال-خال خال

خر آوردن-بدبخت شدن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

 

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

آبِ دندان-حریف ساده

تر دماغ-سرحال-شنگول

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

دوخت و دوز-خیاطی

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

آخرین تحویل-قیامت

تار و مار-متفرق-پراکنده

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

راه راه-دارای خطوط موازی

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

تُف به دهن-حیرت زده
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

دارا-ثروتمند

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

ارواح شکمت-ارواح بابات

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
حرص و جوش-عصبانیت

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

دخالت کردن-در آمدن در کاری
بازداشتگاه-زندان موقت
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

بند آمدن-متوقف شدن

حال کردن-لذت بردن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

 

تردستی-مهارت-شعبده بازی

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

پیاله فروش-میخانه چی

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

دبنگ-احمق-کودن

 

به پول رساندن-فروختن

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

رشته فرنگی-ماکارونی

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

جز و ولز-نگا. جز و وز
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

 

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

آکَل(آقای کربلایی)

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
حتم داشتن یق-ین داشتن
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

 
از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

 
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

زانویی-زانو

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

خوش لباس-نگا. خوش پوش
رم کردن-رمیدن-گریختن

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

این دو کله‌دار-خورشید و ماه
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

پشه زدن-نیش زدن پشه

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

اهل دود(سیگاری)

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

حرف پوچ-سخن بی معنی
باهاس-باید-بایست
چاشت-صبحانه-ناشتایی
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

راست روده شدن-اسهال گرفتن

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
برآورد-تخمین

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

مال دنیا

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

چشم و همچشمی-رقابت

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
 

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

چلک بازی-بازی الک دولک

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

چشمداشت-توقع-انتظار

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

خنک کردن-سرد کردن

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

چنبره زدن-حلقه زدن

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

رفتگر-سپور-آشغالی

دول-آلت مردی به زبان کودکان

بیرون رفتن-به توالت رفتن

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

درد دل-غم و اندوه درونی

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

تریت- تلیت

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

آهو چشم-معشوق-شاهد
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

 

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

چنار عباس علی-متلک بد

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

روان کردن-از بر کردن

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

دخالت کردن-در آمدن در کاری

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

پیش کردن-راندن به جلو

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

چار طاق-به طور کامل

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

 

دو شاخ-دارای دو شقه

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

ارواح شکمت-ارواح بابات

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

چنگ انداختن-چنگ زدن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

آدم-نوکر

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

پشتک-پرش از پشت

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

 

چغل خوری-سخن چینی

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

روده دراز-پر حرف-وراج

پسله-جای پنهان-در نهان

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

چاچول-حقه باز-شارلاتان

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

حَب-قرص

زُل-خیره

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

زنانه-ویژه ی زنان

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

بده اون دستت-آی زکی !

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

زمین گذاشتن سر-مردن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

چپو شدن-غارت شدن

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

دست کج-نامطمئن-دزد

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

ارواح شکمت-ارواح بابات

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

 

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

بی همه کس-بی پدر و مادر
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
پیه سوز- پی سوز
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

تپل مپل-چاق و چله

 

آب و خاک(میهن، دیار)

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

 
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

پیش کردن-راندن به جلو

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

خم گرفتن-فنی از کشتی

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

ز ِله-ستوه-عجز

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

ذلیل مرده-ذلیل شده

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

 

بلا به دور-بلاها دور باد

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

آبِ سیاه(نیمه کوری)

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

برادر زاده-فرزند برادر

دام پزشک-پزشک حیوانات

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

با محبت-زود جوش و مهربان

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

 

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

بنا کردن-شروع کردن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

حُقه-زرنگ و ناقلا
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

پر مدعا- پر ادعا

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

ته ریش-ریش اندک

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

پا-حریف

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

خوش انصاف-با انصاف-منصف

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

چرکوندی-لکه دار کثیف

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

حبه کردن-دانه دانه کردن

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

 

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

جزغاله-سوخته-زغال شده

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

زبان تر کردن-سخن گفتن

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

 

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

جاده کوبی-راه صاف کردن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

 

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن