بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 61

برگزیده

دانه دانه-یک یک

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

در دست-آماده-حاضر

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

حرص و جوش-عصبانیت

حمله ور شدن-یورش بردن

حق الزحمه-دستمزد

دهن-واحد آواز خواندن

جوغ-جوی آب

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
پُکیدن-ترکیدن

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

خوابگوشی-سیلی-کشیده

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

تنبان درآر-بی حیا-دریده

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

چنگک شدن-چنگ شدن

دلقک-شخص مسخره

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

چارچار زدن-بی حیایی کردن

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

خرکچی-چارپادار

خال مَخال-خال خال

تنگ بودن وقت-دیر شدن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

چُل کلید-جام درویشان

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
 

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

انگشت کردن-انگشت رساندن

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

چَکی-وزن نکرده-یک جا

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

از سر نو(دوباره)

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

 
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

دل کسی آمدن-دل آمدن

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

پاشنه بخواب-کفش راحتی

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

دیر فهم-کند ذهن-کودن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

خدا-بسیار زیاد-فراوان

خانم-زن بدکاره-هرزه

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

 
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

به خط کردن-به صف کشیدن

حظ کردن-لذت بردن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

 

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

پا سوخت-پا بد-بد شانس

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

ژله-لرزانک

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

ازرق-چشم زاغ

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

دستمالی-دست مالیدن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

تیپا خوردن-رانده شدن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

ژوری-هیئت داوران

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

دور و دراز-فراخ و وسیع

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
تک و دو-دوندگی-درماندگی

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

رستم صولت-رستم در حمام

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

 
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

دوره-مهمانی-زمانه

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

پزا-زود پخت شونده

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

 

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

تار و مار-متفرق-پراکنده

 

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

چلو-برنج آب کشیده

دیگ به سر-لو لو

 

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

حدمتکار-مستخدم

 

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

ریش شدن-ریش ریش شدن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

آمده-شوخی و لطیفه

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

حتم داشتن یق-ین داشتن

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

پُخت-هر نوبت از پختن
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

ددر رفتن-بیرون رفتن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

بپا-مواظب باش-متوجه باش

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

حُقه-زرنگ و ناقلا

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

آب و خاک-میهن-دیار

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

پر و پخش-پراکنده

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

چلاق شده-نوعی نفرین است

خوابگوشی-سیلی-کشیده
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

 

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

خربان-صاحب خر-خرکچی

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

 

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

خاله وارَس-آدم فضول

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

دور دست-جایی دور

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

تیپا خوردن-رانده شدن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

بدون معطلی-بی درنگ-فورا
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

دقه-دقیقه
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

 

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

خرابکار-اخلالگر-تروریست

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

بی پرده-رک و صریح-آشکار

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

اُق زدن(بالا آوردن)

 

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

خاله بی بی-نوعی آش

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

حال کردن-لذت بردن

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

 

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

با دست و پا-آدم زرنگ

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

چس خوری-خست-بخل

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

بادپا-تند رو-تیز تک

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

پا پتی-پا برهنه

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

چشم گود شدن-لاغر شدن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

از زورِ-از شدت-از بسیاری

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

ریق افتادن-ریغ افتادن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

بَزک-آرایش-چسان فسان

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

جیش-ادرار در زبان کودکان

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

توپ در کردن-توپ انداختن

جبهه-میدان جنگ

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

 

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

بی اشتها-بی میل به غذا

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

خودی-آشنا

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

باریک-دقیق-حساس

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

خطایی-نوعیز آجر

دست و پا-توانایی-عُرضه
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

پیه سوز- پی سوز

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

پامال شدن-از بین رفتن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

بیرون رفتن-به توالت رفتن

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

چنگ انداختن-چنگ زدن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

زیر سر داشتن-آماده شدن

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

بدلی-تقلبی-جنس بد

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

زهره کردن-بسیار ترساندن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

تنوری-پخته شده در تنور

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

خش و خش-نگا. خش خش

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

 

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

حق شناسی-سپاس گزاری

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

تو دار-راز نگهدار

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
زار زدن-سخت گریه کردن
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

دل قرصی-اطمینان

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

ار زبان کسی-از قول کسی

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

دور از شما ب-لانسبت

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

پُخت-هر نوبت از پختن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

 

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

ادا اصول(ادا اطوار)

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

چتوَل-یک چهارم

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

دهنه سرخود-بی بند و بار

دسته جمعی-باهم-گروهی

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

چیله-هیرم-خاشاک

حرف گوش کن-حرف شنو

دلچسب-دلپذیر-مقبول
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

چهار چوب-محدوده-قاب

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

چنار امام زاده صالح-متلک بد
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

پینکی رفتن-چرت زدن

رو انداز-لحاف

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

بچگی کردن-بیخردانه

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

 
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

بند-ریسمان-طناب-رشته

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

خواری و زاری-پریشان حالی

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

دک و دنده-بالا تنه

چموش-سرکش-یکدنده

زبانی-شفاهی

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
پُخت-هر نوبت از پختن

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

خودمانی-صمیمی-یکدل

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

 

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

جَفت-چوب بست انگور

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

 

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

پِی-دنبال

چیز-آلت تناسلی

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

 

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

بامبول-حقه-کلک

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

خر زور-نیرومند-پرزور

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

حال و بار-وضع زندگی

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
ریز-خرد-کوچک

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

افتاده(فروتن، متواضع)

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

چرند-حرف پوچ و بی معنی

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

چای کاری-کشت و زرع چای

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

 

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

پت و پاره-ژنده-فرسوده

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

آواز دادن-خواستن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
تلمبار- تل انبار

پا به پا شدن-تردید داشتن

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
پیش کردن در-بستن در
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

تت و پت-لکنت زبان

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

شعله‌ی آتش

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

چُل کلید-جام درویشان
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

خبرکش-سخن چین

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

 

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

ریزه میزه-ریزه پیزه

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

جاهل پسند-چیزی که جوان

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

افتادگی-پریشانی-احتیاج

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

خِرخِره-حلق-حلقوم

خصوصی-مقابل عمومی

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

چار طاق-به طور کامل

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

زیر سر داشتن-آماده شدن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

پا در رکاب-حاضر و آماده

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

زار-نا به سامان-خراب-بد

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

 
تو دار-راز نگهدار

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

 

چار میخ-اذیت و آزار سخت

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

خشخاشی-نان خشخاش زده

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

بلا به دور-بلاها دور باد

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

پیاله فروشی-میخانه

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

 

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

حمامی-گرمابه دار

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

احتیاطی(نجس، ناپاک)

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

چانه لغی-راز داری نکردن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

ارواح شکمت(ارواح بابات)

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

 
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

رشته فرنگی-ماکارونی

آب آتش زده-اشک

تخته پوست-زیرانداز پوستی

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
تگری-بسیار خنگ-یخچالی

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

 

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

خوش خوراک-نگا. خوش خور

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

جایی-مستراح-توالت

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن