لیست کامل فرهنگ لغت کوچه بازاری فارسی قسمت دهم

برگزیده

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

دلقک-شخص مسخره

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

 

دست علی به همراه-علی یارت باد

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
خر بی یال و دم-احمق-نادان

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

دسته-ساعت دوازده

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

چپیدن-به زور جا گرفتن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

دست باف-بافته با دست

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

پا سوز-عاشق شیفته

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

بچگی کردن-بیخردانه

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

ارباب حجت-اهل منطق

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

دَم نقد-آماده-حاضر

اله و بله(چنین و چنان)

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

 
افتاده(فروتن، متواضع)

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

چِل-خل و دیوانه
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

آکَل-آقای کربلایی

رده-حرف زشت یا نامربوط

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

چین خوردن-چروک شدن

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

امن و امان-بدون بیم و هراس

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

خروار-کنایه از مقدار زیاد

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

چپیدن-به زور جا گرفتن

پول چای دادن-انعام دادن

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

 

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

 

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

چاسان فاسان-آرایش-بزک
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

تپه ماهور-زمین ناهموار

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

دو لَتی-در دو لنگه ای

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

حالا حالاها-مدت دراز

دلبخواهی-دلبخواه

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

بد شیر-متقلب-بد جنس

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

 

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

رفتگر-سپور-آشغالی

خوش منظره-خوش نما-زیبا

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
 

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

 

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

 

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

 

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

نیروی انجام کاری را داشتن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

الانه(همین حالا، هم اکنون)

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

دوش فروش-ربا خوار

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

بغداد خراب-شکم گرسنه

جاهل-جوان-نادان

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

زور-اجبار-الزام

 

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

خستگی در کردن-استراحت کردن

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

راپرتچی-گزارش دهنده

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

پر گو- پر چانه
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

 
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

چوغ-چوب

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

خیز-ورم-آماس

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

چاشته بندی-ته بندی

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

انسان بودن(شریف و درست بودن)

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)
به هم زدن-قطع رابطه کردن
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

پیمانی-استخدام غیر رسمی

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

آدم ثانی(حضرت نوح)

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

دبه کردن-دبه در آوردن

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

به چشم-اطاعت می شود
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
خوش خوراک-نگا. خوش خور

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

 

دیر فهم-کند ذهن-کودن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

با خدا-خداشناس-مومن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

خارج از حد-بیش از اندازه

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

زُل-خیره

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
چلک بازی-بازی الک دولک

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

بلا به دور-بلاها دور باد

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

بابا غوری-نابینا-کور

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

بنده زاده-پسر من

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

خالی بند-چاخان-دروغ گو

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

چار سر-حرف مفت-متلک

چهار دستی-فراوانی

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

تردستی-مهارت-شعبده بازی

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

دزدیده-دزدکی

خش-صدای گرفته-خراش

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

 

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

آهو چشم-معشوق-شاهد
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

داماد-مرد تازه زن گرفته

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

به باد دادن- باد دادن

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

پاچین-دامن زنانه

زبان تر کردن-سخن گفتن

دلقک بازی-مسخره بازی

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

پاشنه بخواب-کفش راحتی
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
 

خارج از حد-بیش از اندازه

دلسردی-ناامیدی-یاس

 

ذِله کردن-ذله آوردن

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

 

جزاندن-آزار و اذیت کردن

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
بی تفاوت-بی اعتنا

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

پیاله فروشی-میخانه

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

آکله فرنگی(سیفلیس)

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

خلاف-جرم

بی جا-نامناسب-بی مورد

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

آب به چشم آمدن-طمع کردن

آبِ کبود(آسمان)

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

آواز شدن(شهره شدن)

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

خرج راه-هزینه ی سفر

زبان پس قفا-نوعی گل است

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
افتادگی-پریشانی-احتیاج
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

پَلِه-پول

حقه زدن-فریب دادن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

پس کشیدن-به عقب کشیدن

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

حاملگی-آبستنی

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

ذلیل‌شده

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

پا سوخت-پا بد-بد شانس

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

احوال گرفتن-جویای حال شدن

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
پَلِه-پول

حمله-بیماری غش-صرع

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

به درک- به جهنم

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

د ِ-پس-آخر

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
بی سیرت-بی آبرو

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

پشت بام-سقف بیرونی بام

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

پیله-مو

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
دستمالی-دست مالیدن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

پِی-دنبال

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

توجیهی-برنامه های توضیحی

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

زیاده روی-افراط-اسراف

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

باب-مرسوم-معمول

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

دیر کرد-تاخیر-تعویق

ارزانی-بخشیدن-دادن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

خصوصی-مقابل عمومی

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

خوش رو-زیبا-خندان

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

 

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

خوش قلق-رام-خوش خوی

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

خرج تراشی-هزینه درست کردن

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
احدالناس-کسی-فردی

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

زیر گرفتن-زیر کردن

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

 

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

پا به فرار گذاشتن-گریختن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

ژله-لرزانک

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

از دست دادن-گم کردن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

 

حشل-خطر

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

چارقد-روسری زنانه

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

ازرق-چشم زاغ

زار زدن-سخت گریه کردن

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

چله نشینی-خانه نشینی

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

پا برهنه-بدون کفش

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

زیر جامه-زیر شلواری
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

خرکار-پرکار

 

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

 

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

بنده زاده-پسر من

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

آکَل-آقای کربلایی

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
چل و چو-خبر دروغ-شایعه

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

دود چراغ-کشیدن شیره

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

آلکلی(معتاد به الکل)

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

زرد گوش-بی رگ-ترسو
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

زار زدن-سخت گریه کردن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

ریختن مو-سخت وحشت کردن

آب آتش زده-اشک

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق