بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 361

برگزیده

دهنه سرخود-بی بند و بار

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

به تور زدن- به تور انداختن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

 
دراز کش-افتاده-خوابیده

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

از جگر گذشتن-نامردی کردن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

پا پتی-پا برهنه

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

چشم دریده-خیره-درآمده

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

اُتُل-شکم-اتوموبیل

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

چاره ساز-خداوند

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

دوش فروش-ربا خوار

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

دم بازی-چاپلوسی-تملق

انگشت‌شمار(کم، معدود)

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

چشم زهره-ترس

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
خودمانی-صمیمی-یکدل

خبر چین-سخن چین-جاسوس

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

دست کج-نامطمئن-دزد

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

اله و بله(چنین و چنان)

آب آتش مزاج-می سرخ

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

اوضاع احوال-وضع و حال

در زدن-کوبیدن در خانه

 

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

 
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

 

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

دست و پا کردن-فراهم آوردن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

چیز-آلت تناسلی

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

آدم ثانی(حضرت نوح)

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

رودرواسی-رودربایستی

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

(به زبان کودکان) زخم شدن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

 

دوا خور-معتاد به الکل

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

باجه-جای بلیت فروشی

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

 

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

دوبل-دو برابر

 

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

(به زبان کودکان) زخم شدن

 
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

زهره کردن-بسیار ترساندن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

 

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

آب و رنگ-طراوت و شادابی

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

روده دراز-پر حرف-وراج

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

چُس افاده-افاده ی بی جا

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

دود چراغ-کشیدن شیره

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

حاجی خرناس-لولو

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

خندق بلا-شکم

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

 

چوچول باز-دغل-بی حیا

دال به دال-پشت سر هم

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

راه راه-دارای خطوط موازی

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

پیه آوردن-چاق شدن

 

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

شعله‌ی آتش

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

چماق-چوبدست-گرز

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

 

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

دَم نقد-آماده-حاضر

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

دخترینه-دختر-مونث

زبر-خشن-غیر لطیف

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

 

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

چُل-آلت مرد

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

پُخت-هر نوبت از پختن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
 

دانه دانه-یک یک

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

حق شناسی-سپاس گزاری

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

دود گرفتن-پُک زدن

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

 

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

بابت-مورد-زمینه-موضوع

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

پیشاب-ادرار

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

دایی اوغلی-پسر دایی

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

دست اول-نو و تازه

اهل آن کار (کار بد)
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

راست روده شدن-اسهال گرفتن

 

حلال زاده-پاک و نجیب

چِخ کردن-راندن سگ

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

 

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

تک و تا-جنب و جوش

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

زالو-آدم سمج

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

پر و پاچه-پا-پاچه

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

 
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

آبدست-ماهر-استاد

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

جوغ-جوی آب

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

چَکه-شوخ و بذله گو

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

ارواح شکمت-ارواح بابات

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

چای نیک-قوری و کتری چای

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

انگشت‌شمار(کم، معدود)

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

دیم کاری-کشاورزی دیم

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

دو شاخ-دارای دو شقه

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

چارقد-روسری زنانه

 

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

خمیره-سرشت-ذات

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

 

پشت سر هم-پیاپی متوالی

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

خاطره-یادگار

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

چُس افاده-افاده ی بی جا

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

تریت- تلیت

توان انجام کاری را داشتن

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

ته ریش-ریش اندک

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

حالی کردن-فهماندن

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

خروار-کنایه از مقدار زیاد

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

انگشت‌شمار(کم، معدود)

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

یکی دیگر از مطالب سایت :   فروشگاه اینترنتی جاسک : کالای دیجیتال،لوازم کامپیوتر،ابزار و تجهیزات صنعتی و...

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

خدا به دور-پناه بر خدا

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

چرک کردن-عفونت کردن زخم

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

روان کردن-از بر کردن
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

داش-لوطی-مشدی

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

برآورد-تخمین

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

 
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

پر و پاچه-پا-پاچه

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

جای پا-اثر-نشانه-رد

جگری-به رنگ جگر

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

پله خوردن-دارای پله بودن

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

ذوق زده-بسیار خوش حال

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

خِرخِره-حلق-حلقوم

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

خیس شدن-تر شدن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

افسارگسیخته-سرکش

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
چک و چانه-کنایه از دهان

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

تپه ماهور-زمین ناهموار

آشغالی(سپور)

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

رتوش-دستکاری و آرایش عکس
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

چل مرد-مرد کوتاه قد

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

ته نشین شدن-رسوب کردن

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

 

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

 

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

 

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

پیش بینی کردن کار یا شخصی

خاله وارَس-آدم فضول

 

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

ته ریش-ریش اندک

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

 

استخوان‌دار-محکم-بااراده

آبِ دندان(حریف ساده)

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

جا در جا-فورن-جا به جا

 

خبرنگاری-کار خبرنگار

خوش منظره-خوش نما-زیبا

افتادن بچه-سقط شدن جنین

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

 

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

از زبان افتادن-لال شدن

 

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

پاک-به کلی-یکسره

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

پاشیر-گودال پای شیر آب

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

توپ در کردن-توپ انداختن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

تردستی-مهارت-شعبده بازی

بی مخ-بی عقل-شجاع

 

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

چپو شدن-غارت شدن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

حالا حالاها-مدت دراز

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

دست بده داشتن-بخشنده بودن

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

 

چِخه-نگا. چِخ

ته نشست-رسوب

ارزانی-بخشیدن-دادن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

اُتُل-شکم-اتوموبیل

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

خیرات کردن-چیزی را

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

چنار امام زاده صالح-متلک بد

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

پیش پیشکی-از پیش

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

 

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

بالینی-کلینیکی

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

راه مکه-کهکشان

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

 
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
خانم-زن بدکاره-هرزه

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

آشغالی(سپور)

حیوونی-نگا. حیوانکی

پشت-نسل-فرزندان

دست کج-نامطمئن-دزد

 
جای پا-اثر-نشانه-رد
دق مرگ-دق کش
جود-یهودی-حهود

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

دو شاخ-دارای دو شقه

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

چی-چه-چیز

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

جز و ولز-نگا. جز و وز

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

زیر جامه-زیر شلواری

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

بکن نکن-امر و نهی

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

بی سیرت-بی آبرو

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

 

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

بابا غوری-نابینا-کور

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

دست تنها-بی یار-تنها

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

احدالناس-کسی-فردی

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

 

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
پِی-دنبال

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

چوب سیگار-نی سیگار

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

 

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

دستشویی-توالت-مستراح

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

دستمالی-دست مالیدن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

به هم زدن-قطع رابطه کردن

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند
 

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

دور برد-دارای برد زیاد

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

ادا اصول(ادا اطوار)

ددر رفتن-بیرون رفتن

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)
پا پتی-پا برهنه

پیش رس-زود رس

چهره کردن-نگا. چهره شدن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

 
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

رکاب دادن-راهی جایی شدن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

 

جاری-زن برادر شوهر

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

 

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

زُل زدن-خیره نگاه کردن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن