منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 154

برگزیده

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

پروار-فربه-چاق

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

 

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

درق دروق-درق درق

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

پای پس-عوض-تلافی

 

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

 

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

 

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

بدک-نه چندان بد

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

پس رفتن-عقب رفتن

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
دک و دهن-دک و پوز

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

چرمی-از جنس چرم

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

چار سر-حرف مفت-متلک

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

شعله‌ی آتش

رسانه-وسیله ی ارتباطی

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

پر مدعا- پر ادعا

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

 

چارخانه-شطرنجی

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

دوبلور-دوبله کننده

بوق سگ-بسیار دیر وقت
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

اَتَر زدن(فال بد زدن)

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

چسی درکن-آدم پر مدعا

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

ار زبان کسی-از قول کسی

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

بند-ریسمان-طناب-رشته

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

پت و پاره-ژنده-فرسوده

 

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

بکن نکن-امر و نهی

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

 
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

اُق زدن(بالا آوردن)
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

آمدن(آغاز به کاری کردن)

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

 
دیر کرد-تاخیر-تعویق

آکَل(آقای کربلایی)

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

 
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

 

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

 

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

دوبلور-دوبله کننده

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

حشل-خطر

 

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

 

خرسک-نوعی فرش

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

تعلیمی-عصای کوچک

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

چُس افاده-افاده ی بی جا

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
 

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

پیشنهاد-طرح

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

دزدیده-دزدکی

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

خورده برده-ملاخظه و پروا

درد دل-غم و اندوه درونی

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

دلسردی-ناامیدی-یاس

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

دور از جناب ب-لانسبت

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

چینه-دیوار گلی
اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

چاچول باز-حقه باز-شیاد

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

خوب-کافی-بسیار

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

 

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

 

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

تعریفی-قابل توجه-عالی

زهره دان-کیسه ی صفرا

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

 

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

بد گل-زشت-بد ترکیب

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

پاک-به کلی-یکسره

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

چاک زدن-نگا. چاک دادن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

 

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

ابوقراضه(ابوطیاره)

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

جاده کوبی-راه صاف کردن

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

حَب-قرص

حمله گرفتن-غش کردن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

خیره-بی شرم-پر رو

رم دادن-رماندن-فراری دادن

آفتاب به آفتاب-هر روز

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

تنبل خان-تن پرور

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

اطفال باغ(گل‌های تازه)

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

تر و فرز-چست و چابک

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

چشمک-ایما و اشاره به چشم

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

آبِ کبود-آسمان

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

 
بیرون رفتن-به توالت رفتن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

خربان-صاحب خر-خرکچی

زبر و زرنگ-چابک و فرز

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

 
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

ار زبان کسی-از قول کسی

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)
آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

دوری-ظرف غذاخوری پهن

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

چوروکیده-پر چین و چوروک

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

آکله فرنگی(سیفلیس)

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

 

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

جز زدن-ناله و زاری کردن

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

جز و ولز-نگا. جز و وز

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

آکِله(جذام، زن سلیطه)

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

 

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
دق دلی-دق دل

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

خیس شدن-تر شدن

 

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

بَر و بیابان-دشت و صحرا

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

چندر غاز-پول بسیار کم

پادگان-سربازخانه

حیوونکی-نگا حیوانکی

اَتَر زدن-فال بد زدن

 

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

پُرتابل-قابل حمل

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

چین چین-پر از چین

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

اسب چوبین(تابوت)

روده درازی-پرحرفی-وراجی

 

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

درب و داغان شدن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

 
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

بلند بالا-قد بلند

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

دنیا آمدن-زاده شدن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

 

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

چراغ باران-چراغانی

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

خرکار-پرکار

دست کج-نامطمئن-دزد

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

داو-نوبت بازی

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

بابا بزرگ-پدر بزرگ

 

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

الفرار(گریز، بگریز !)

خوب-کافی-بسیار

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

دستی-به عمد-از روی تعمد

 

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

چو-شایعه

زیر جلی-پنهانی-آهسته

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

حال کردن-لذت بردن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

 

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

دیگ به سر-لو لو

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

چُرت-خواب کوتاه

چال-گودی-حفره

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

دلپخت-پختن مغر چیزی

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

چشه ؟-او را چه شده ؟

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

 

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

خوش رو-زیبا-خندان
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

 

دک و پوز-دهان و لب و دندان

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

باب شدن-معمول و رایج شدن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

اَتَر زدن-فال بد زدن

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

ددر رفتن-بیرون رفتن

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

به جا آوردن-شناختن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
 

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

چین و خم-پیچ و تاب

دل قرصی-اطمینان

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

 

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

جسته دوزی-نوعی دوختن

پیش پیشکی-از پیش

زیر جامه-زیر شلواری

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

 

چارخانه-شطرنجی

آب تاختن-پیشاب کردن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

 

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار
خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

با دست و پا-آدم زرنگ

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

دو لبه-دارای لب کلفت

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

آمده(شوخی و لطیفه)

چاقالو-چاق-فربه

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

دسته-ساعت دوازده

بی ریخت کردن-کتک زدن

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

تریت- تلیت

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

خیس شدن-تر شدن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
خجالتی-کم رو-پرحیا

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

چار نعل-به سرعت-به تاخت

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

خطایی-نوعیز آجر

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
آب به چشم آمدن(طمع کردن)

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

جیره-سهم معین

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

آب نخوردن-درنگ نکردن

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

 

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

جیغ و ویغ-داد و فریاد

 

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

پر روده-پرچانه-روده دراز

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

دلداری دادن-تسلی دادن

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

جزوه-کتابچه-دفترچه

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

آکله فرنگی-سیفلیس

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

زبر و زرنگ-چابک و فرز

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو